سلامم=)))

من این چالشو تو وبای خیلی از دوستام دیدم ولی شروعش از وب یومیکو و آیسان و بعدش موچی هم لطف کرد منو دعوتیدD:

 

1-راست دستین یا چپ دست؟

راست دست، ولی یه جوری بگم که چپ دستا رو میپرستم @-@ نمیدونم چرا و امکان نداشت یه چپ دستی تو مدرسه باشه و من بهش نزدیک نشم:/ (عام راستی اینکه میبینین تو حرفام میگم اینو میپرستم اونو میپرستم منظورم علاقه زیاده، خیلی زیاد @-@ *مثلا نمیدونستین:دی*)

*لازمه بگم چقدر ذوق کردم وقتی دیدم دوتا از دوستام چپ دستن @-@*

2-نقاشی تون در چ حده؟

مزخرف (=

*اونم از کی؟ پسر یه مادر نقاش:/*

3-اسمتونو دوس دارین؟

عامم. آره، کم و بیش، ولی نمیدونم اگه دوستشم نداشتم چه اسمی میتونستم بذارم. کلا تو اسم پسر مهارت ندارم:/

4-شیرینی یا فست فود؟

عزیزای من چجوری میتونین شیرینی و فست فودو یکی بدونین؟ فست فود! مخصوصا وقتی نعمت الهی توی ترکیباتشه پنیر پیتزا! (اصلا میبینین من بنده لازانیام فکر کردین واسه چیه؟ :/ خداوندا روح مخترع پنیرپیتزا رو مورد آمرزش قرار بده و کاری کن توی بهشت توی دشت شکلات و شیرینی راه بره و توی رودخونه عسل و شیر و شیرکاکائو شنا کنه T-T آمین.)

5-دوس دارین که قد همسر ایندتون تقریبا چندسانت باشه؟ (سانت بگینااا)

سه چهار متری تقریبا:/ مگه مهمه؟ از ازدواج متنفر نیستم ولی حتما نمیخوام  عاشق بشم و ازدواج کنم و اینا یعنی اگه واقعا عاشق بشم که چه بهتر، اگه هم نشدم مهم نیست. و فکر نکنم قدش خیلی برام مهم باشه، البته اگه قدکوتاه تر باشه بسی بهتر است ^^ مهم عشقه تو زندگی! عشق! (و همچنین علاقه به شازده کوچولو)

7-عمو یا دایی؟

عمو=) دوتاشونو دوست دارم ولی خب بچگیم با عموم گذشته D:

8-خاله یا عمه؟

هردو=)

10-عدد مورد علاقتون؟

7،78،13

11-اولین وبی که زدین رو، حذف کردین؟

نه :")

(البته اینکه اسمشو یادم رفته هم بی تاثیر نیست:/ وگرنه پاکش میکردم اون لکه ننگو:/)

12-با کی بیشتر از همه صمیمی این، تو بیان؟

نمیدونم با همه صمیمیم، منظورم از همه کساییه که خودشون میدونن به اضافه اکیپم =))

ولی عام، اول با کیدو بعدش با استلا راحت ترم =")

13-بابا و مامانتون تو بیان، کی عه؟

هان؟ :/ چه لوس بازیا :| فکر میکردم اینا فقط تو تلگرام باشه

14-رو جنس مخالف کراشی؟ 

بودم. نیستم=)

15-مترو یا قطار؟

صددرصد قطار! اصلا به نظر من بهترین وسیله برای سفر قطاره T_T مخصوصا سفر به مشهد آه.

16-بنظرت شادی ینی چی؟

امم. آرامش؟ بودن کنار کسایی که دوستشون داری؟ لبخند؟ نمیدونم. ولی فکر کنم همه اینا از آرامش بیاد، همونی که هم آرامش هست هم صلح درونی. مخصوصا داشتن صلح درونی، بدون صلح درونی ذره ای فکر نکنین که میتونین شاد باشین (=

17-سه تا از صفاتت؟

بی شرف، بی شعوری که دومی نداره، مرتیکه:/ ( By magi)  راستش الان حضور ذهن ندارم برای القابم ولی سینیور؟ میشه؟ @-@

-اگه میتونستی هویتت رو عوض کنی ، دوست داشتی جای کی باشی؟

عامم. نمیدونم، ولی فکر نکنم، خودمو فعلا دوست دارم و عشق کتاب عزیزمم تو این راه خیلی کمک کرد((= و فعلا تونستم با خودم کنار بیام، واسه خودم علاقه بسازم، دوست پیدا کنم و طرز صحبت کردن خاص خودمو داشته باشم، چرا باید این زندگی رو رها کنم و برم یه هویت دیگه؟ عشق کتابم مثلنا! D:

19-الاناز چی ناراحتی یا چی اذیتت میکنه؟

اینکه.گاهی وقتا به خودم اعتماد ندارم، فکر میکنم کسی بهم اهمیت نمیده و (این مال قبلا بود) فکر میکردم همه باید ازم خوششون بیاد در صورتی که نباید اینجوری، به هرحال باید چندنفر تو دنیا بی سلیقه باشن دیگه:/ ولی از این ناراحتم که نمیتونم زمانمو کنترل کنم و خیلی زمان کم میارم و نمیتونم بین نوشتن و درسم تعادل ایجاد کنم. (امم. نوشتنم قربانی شده:")

و راستی. جواب نظر دادنم نمیخوام راجع بهش حرف بزنم فقط یه عذرخواهی به همه بدهکارم =")

20-به چی اعتیاد داری؟

سیگار، مواد مخدر و.  گوشی؟ اینترنت؟ یوتیوب؟ اینستا؟ (یویتوب اعتیادش لذت بخشه، بعدشم، همه همیشه ویدیو نمیذارن و آخرش باید بیای بیرون. ولی اینستا اگه بری اینستا و هردفعه به خودت نیای میبینی افتادی تو یه چرخ باطل و اکسپلور اینستا رو شخم میزنی:/)

21-اگه میتونستی یه جمله بگی که کل دنیا بشنوه ، چی میگفتی؟

عزیزای من. ازتون خواهش میکنم انسان باشین، آدم نه. انسان باشین. آدمو وقتی به دنیا میایم هستیم ولی انسان اونیه که خودمون تصمیم میگریم باشیم=) به رنگ و نژاد دیگران احترام بذاریم، بدونیم قلب آدما ارزشمندتر از چیزیه که فکر میکنیم، کاری نکنیم که یکی ناراحت بشه. مواظب حرف زدنمون باشه و حواسم به افراد عزیز زندگیمون باشه. =)

دستم به گاز نزنین، به پدر و مادرتونم احترام بذارین، غذاتونو تا ته بخورین، شبم مسواک بزنین و بخوابین، شب بخیرم به مامان بابا فراموش نشه :) دختر پسرای خوبی باشین ^-^

22- پنج تا چیز که خوشحالت میکنه؟

1)دوستام، وبلاگم، یک نظر جدید=)

2)شهر کتاب، کتابای نو و دسته بندی شده، کاغذ کاهی، معرفی کردن کتاب به صورت افتخاری و بدون دستمزد توی شهر کتاب(=

3)لازانیا، پنیرپیتزا، پیتزا. *الان یادم افتاد =") تو مشهد همیشه وقتی میرفتیم پاساژ همیشه همیشه یدونه از این دستگاهای شیرینی(؟) پزی بزرگ بود و فروشندش پشتش وایمیساد و ازش میخریدیم، یادمه یه قالب یه شکل کوچولو داشت اندازه فندق تزئینی ولی بزرگتر که توش مایه اون شیرینیه رو میریختن و میذاشتن پخته بشه، بعدش میریختنش تو یه پاکت و میدادن بهمون، بیرونش نرم و خوشمزه و داغ بود ولی توش یه کِرِم خوشمزه بود=") لعنتی من عاشق اونا بودم! یادمه تو اسمشون فندق داشت یا تو شکلشون. =")

4)آرامش. طبیعت، و نمیدونم چرا، نگاه کردن به آسمون و پارک پشت رودخونه از اون بالا تو خونه تو گلپایگان=) (یه شهرستانه تو اصفهان، میدونین دیگه؟ ._.)

5)تایپ کردن، نوشتن، حرف زدن با شخصیتام، وقتی یه ایده تو ذهنم جرقه میزنه و وقتی مینویسم((=

23-اگه میتونستی به عقب برگردی چه نصیحتی به خودت میکردی؟

اهم. *صاف کردن گلو*

1)پسرجان! جان هرکی دوس داری قبل از اینکه بری یوتیوب اون میکروفون کوفتیتو ببند تا سکته نکردی سر کلاس اجتماعی:/

2)خودتو دوست داشته باش.

3)برای نوشته هات بیشتر ارزش قائل شو.

4)*برای یه برهه ای از تاریخ* عوضی نباش=)

5) و ازت خواهش میکنم قبل از اینکه میلاد روبیکتو بندازه رو زمین برش داره از رو نیمکت، چرا روبیکتو گذاشتی رو نیمکت که دستش بخوره بیوفته رو زمین روبیکت:/

6)اشکالی نداره اگه فکر میکنی نوشته هات بدن، اتفاقا قشنگن، شطرنجو تقریبا تموم کردی، دیگه تموم شد، برو سر راهرو». بهت اطمینان میدم راهرو میتونه فوق العاده بشه.

حضور ذهن ندارم. شاید بازم بودD:

24-چه عادتا/رفتارایی دارین که باعث آزار بقیه ست؟

عامم. اینکه دیر نظرارو جواب میدم؟ فک کنم آره، یا یکی از عادتای بدی که دارم اینه که لجبازم^-^ یا اینکه زود ناراحت میشم نمیدونم واقعا، شما باید بگینD:

25-صبحا اگه مامان/بابات بیدارت میکنه چجوری اینکارو انجام میده؟

به نام خدا.

1) لگد (:/)

نه! مامانم بیشتر وقتا بیدارم میکنه که میگه مثلا: عشق کتاب! (:/) دیر شد، الان کلاست شروع میشه، اگه بیدار نشدی من دیگه بیدارت نمیکنما!» و زمانی که من بیدار میشم میبینم نیم ساعت به کلاسم مونده ^-^ و. مامانمم هیچوقت تو این چندین و چندسال سابقه تحصیلی بیدارکنی هیچوقت نگفته بیدار نشی من بیدارت نمیکنم همیشه خلافش عمل کرده و یه جوری بیدارم کرده((=

قبلا هم آروم آروم میشست کنارم دست میکشید رو سرم که بیدار شم=)

26-کراشاتون تو مدرسه؟ (با ذکر جزئیات)

وایسا. علی و محمد و قلی و رضا و مرتضی:/

فکر نمیکنین یکم کم دارم اگه بگم نفهمیدم منظورش چیه؟ :/ آخه میگه کراش منظورش اینه که از کی تو مدرسه خوشتون میومد؟ آهان بذار ببینم، من از اونا بودم که همه رو من کراش داشتن *عینک دودی*(#کمپین عینک دودی هیچوقت فراموش نمیشود)  یعنی کلا که همیشه با همه صمیمی میشدم ولی با هرکسی دوست نمیشدم.

صمیمی شدنمم، شما فکر کنین با یکی صمیمی بشین و اون دیگه نمیتونه باهاتون بعدا بحث کنه و باهاتون لج کنه. این کار با همه بچه ها ادامه داشت و میدونین خوبیش چی بود؟ اگه اتفاقی برای من میوفتاد و یا یکی ناراحتم میکرد یه کلاس پشتم بود. راستش الان به خودم افتخار میکنم که همچین افکاری تو دبستان به سرم خطور کرده بود =")) این اتفاق تا دبستان ادامه داشت و از اونجایی که بیشتر بچه ها همکلاسیم بودن فقط باید اونایی که جدید میومدنو جذب میکردم ^-^

+حالا گه فکر میکنم میبینم یه امپراطوری راه انداخته بودم تو مدرسه:/

ولی نه من رو کسی کراش نداشتم، بقیه رو من کراش داشتن (=

27-تا حالا شده به یکی اشتباهی پیام بدین و دردسر بشه؟

خوشبختانه خیر ^-^

28-یه جمله تاثیرگذار برا مخ زنی؟

ای آفتاب چشمانت همچو طلوع صبحی سفید! ای نور لبخندت به سان الماس، ای صورت زیبایت همچو ماه شب 14:/

فرق داره، درمورد هرنفر فرق داره و نسبت به علایقشم جملش تفاوت داره ^-^ نهایت زور من اون جملات بالان، عاشقم نشدین دیگه مشکل من نیست(= ولی نه:/ من جمله مخ زنی بلد نیستم و اگه هم بلد باشم فرق دارن:/

29-چه فرقی بین شما تو فضای مجازی با اونی که تو واقعیت هستین وجود داره؟

اهم. عشق کتابت اصلا خیلی گله، بچه عاقل، باهوش و باادب

عشق کتاب خیلی سریع به همه اعتماد میکنه، همه رو دوست خودش میدونه و کافیه که نیاز به هم صحبت داشته باشه، میره پیش اونی که باید بره. ولی امیر، متاسفم ولی اون به هیچکس اونقدر که باید و شاید اعتماد نداره، میتونه اعتماد کنه ولی به فرد درستش، منظورم یه دوستی خفنی مثل دوستی هیونگ و کیدوئه پس. هروقت یه پسر هیونگی یا حتی کیدویی برام پیدا کردین تو دنیای واقعی بهم زنگ بزنینD: خلاصه که فکر کنم صمیمی ترین دوستایی که داشتم همینجا باشن، چون با جیمز هم، اونقدر که دوستای واقعی به هم نزدیکن ما نزدیک نیستیم، چقد زندگیم غم انگیزه :/

ولی شباهتشون امیر از همون بچگی میرفت کنار هرکی ناراحت بود بغلش میکرد و میخواست حالشو خوب کنه، البته حالا دیگه نمیتونم برم همینجوری یکی رو بغل کنم، ولی تو دنیای واقعی کنارش میشینم باهاش حرف میزنم، راستش دوستی منو جیمز وقتی قوی شد که تو اردو خورد زمین و دستش زخم شد، بعد که درمانش(!) کردن یه گوشه رفت نشست و منم رفتم پیشش دستمو انداختم دور گردنش و باهاش حرف زدم یکم از اون فاز ناراحتی بیاد بیرون =) (خاطرات عشق کتاب 8 ساله، باغ غدیر، لندن)

30-یه دروغی که اینجا ب ما گفتین؟

من 14 سالمه». البته اشاره کردم که یه مرد 40 ساله افسردم ولی هنوزم که هنوزه هیشکی باور نکرده ^-^

31-تو بیان چندتا اکانت دارین؟

2 عدد که یکیش همینجوریه:/ نمیدونم باش چیکار کنم://

32-اولین دوستتون تو بیان؟

شیفته ^-^

33-چند بار تو وبتون چس ناله گذاشتین؟

اهم. هیچوقت ^-^

خیلی. :/ خودش گویای همه چیزه:/ به یاری خدا بعدا حتما هم مطالب وبلاگو مرتب میکنم تا بتونین از نزدیک غر زدنامو بخونین =))

+میخوام کمرهمت ببندم و همون موقع هرکامنتی اومد بهش جواب بدم! پیش به سوی از بین بردن عادت بد! *بستن همت به کمرش با دقت و پیچشی فراوان*

+خلاصه که چندتا سوال ازت دارم...

*کوبیدن بر طبل شادانه* (گاهی حتی پیروز و مردانه)

یک دو سه... ستارم روشن شد؟

تو ,ولی ,یه ,^ ,رو ,اگه ,^ ^ ,کنم و ,عشق کتاب ,با همه ,اگه میتونستی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هَذَا بَلَاغٌ چاپ کیان لیمو اَپ سوالاتی که همیشه در آزمون تکه دوزی فنی و حرفه ای می آید عربی کنکور دبستان دخترانه غیردولتی ســــرمشـــــق گرد و غبار یک ستاره تعمیرات موبایل و آموزش تعمیرات تخصصی موبایل فروشگاه اینترنتی اقیانوس کالا ایکس ویزن